تو آن سيب سرخى كه دستش را در دست دورترين شاخه ى دنيا گذاشته و من اين كودك نيم وجبى كنار درخت هستم كه به تو خيره ميشوم و احساس ناتوانى ميكنم . كلافه دستم را روى تنه ى درخت ميگذارم و مانند مادرى كه كودك از دست رفته اش را به اميد نفسى دوباره تكان ميدهد ؛ تكانش ميدهم . اميد و شوق به دست آوردنت كه به زير پوستم ميدود ؛زبرى تنه ى درخت را احساس نميكنم . سيب سرخ دور از دسترسم ! از قواى يك كودك و استوارى پيكر اين درخت كهن سال چه ميدانى؟! بگو از عميق ترين اميدى كه در يك لحظه رنگ ميبازد و به اندازه ى بى رنگى پوچ ميشود چه ميدانى ؟! آرام آرام بال به سوى تو پرواز كردنم زخمى ميشود و مينشينم . از كنج آزادى پوچم به تو خيره ميشوم .پوچ ترين آزادى ها زمانى ظاهر ميشوند كه محبوبت نباشد . درست در همان لحظه عميق ترين اسارت ها هم نمايان ميشوند . من در زندان غمت به اسارت كشيده شدم ... نميتوانم تمام عمرم را كنار درختت سپرى كنم سيب سرخم ! محزون به درخشش جادويى اى كه روى نيمكره ى چپت جا خوش كرده نگاه ميكنم و از جا بلند ميشوم . سيب سرخ دور از دسترسم ! از پريشانى روح لرزانم چه ميدانى؟ از فكر اين كه نكند فردا به اميد ديدارت بيايم و در دست كس ديگرى باشى چه ميدانى؟! تو ... سيب سرخم! تو چه ميدانى كه احساس كاستى مطلق چه چنگى به روحم ميزند؟ + كتاب هاى غمگين نخوانيد !... چیزی نیست ... دانه های خاکشیریم که زمانه در ظرفِ دنیا بدون توقف و لحظه ای مکث مخلوطمان میکند . بالا و پایین میرویم ؛ به هم برخورد میکنیم و از هم جدا میشویم ؛ در قطر ظرف مینشینم به سمت شعاع میدویم و میچرخیم و به مرکز ظرف سفر میکنیم . طعم همه چیز را میچشیم و - شاید - بعد از آنکه به اندازه ی کافی و به اندازه ی خودمان تجربه کردیم ؛ اسیر نی ای خواهیم شد که هر چند لحظه یک بار دانه ای را از ظرف جدا میکند ... به کجا خواهیم رفت؟
ضمن عرض خسته نباشید بابت 144 ساعتی که برای آفریدن دنیای پیچیده ی ما مختلفُ الپایان وقت گذاشتید - و " تبارک خودتان " از این آفرینش - اینجانب خواهشمند است لطف بفرمایید و در ورژن بعدی انسان ها سیستم دفاعی روان را نیز خلق کنید . بدین شکل که هرگاه عقربه های غم و غصه ی انسانی عددی بیش از مقداری معین را - خواهشاً عددی تک رقمی انتخاب بفرمایید - نشان دادند ؛ آن حیوان ناطق ، بی تعقل و اندیشه و در هر حالتی که هست بخوابد . چرا که غرق شدن در خواب ، بِه از دست و پا زدن در باتلاق بی ریخت و قیافه ی غم است . این بنده ی حقیر خواهان آن است که شما صاحب الاختیارِ عزیزدل بیخیال معایب بی اندازه ی این طرح شوید و به مزایای آن بپردازید . اطمینان دارم که کَرم شما بیش از چیزی ست که پیش چشمِ خاکِ پایِ شما متصور میشود . راستی ... برای جهان دیگری هم 144 ساعت وقت صرف کرده اید ؟
فدای قد و بالای شما - هرچند بزرگان گفتنه اند فراتر از آنی هستید که قد و بالا و دست و چشم و پرده ی دیافراگم داشته باشید - ؛ ارادتمند دائمی شما ؛ جمعی از افکار پوچ
+ مانا |