روزی روزگاری ،" حسرت " طمع کاری بود که تشنه ی پادشاهی بود ، دیوونه ی سلطه گری بود ، نه به یه قشر خواست ، نه به یه نژاد خاص ، به همه ، به هر کسی که هرگز زاده شده و به هر کسی که حتی زاده نشده ، حسرت برای نفوذ کردن به جای جای زندگی ادما " لباس ضعف " رو پوشید و شناسنامه ی المثنی با اسم " گذشته " گرفت ، چیزی که همه ی ادما دارن ، چه اونایی که اینده ای دارن و چه اونایی که اینده ای ندارن ! چه اونایی که گذشته ی خوبی داشتن و چه نداشتن ، حسرت دیگه نیازی نبود ظاهرش رو تغییر بده و باب میل کسی باشه ، همین که اسمش " گذشته " شده بود ، یعنی به همه سلطه میکرد ، حتی نیازی نبود که گذشته ی خوبی باشه ، ادما همیشه حسرتی درباره ی گذشته شون تو هر شرایطی داشتن و توی این قصه هیچ کس " برای همیشه خوشبخت " زندگی نکرد ، غیر از حسرت ، حسرت طمع کار .