# داستان سه گانه ی دست ها
چاقوی زنجانی را بی هدف خریده بودم . در واقع چرم روی دسته اش به قدری اغفالم کرده بود که از بی پولی و نداری و به درد نخور بودن خودِ چاقو گذشته بودم و برای چرمش خریده بودمش . چرم نسبتا خوبی بود اما خوب بودنش خاصش نمی کرد . به هر حال چرم ، چرم است و خوب و بدِ آن تنها صفتی است که چرم را در یکی از دسته های انواع چرم می گذارد اما نمی تواند به آن هویتی جداگانه و متمایز از تمام چرم ها و خوب و بدهایشان بدهد . کسی که آن را متمایز دیده بود و به آن هویت بخشیده بود من بودم . درست مانند کاری که با لیلا کرده بودم ...