این شاید اولین باری باشه که تا این حد غیرمنطقی حوالی کسی دوست داشتنو حس کردم
از طرز حرکت کردنش خوشم میومد ، از اونجوری که بی طاقت با اون کوله پشتی و کاپشن با پاهاش ریتم گرفت و بالا پایین رفت ، کنار خیابون منتظر ایستاد و حتی برای مشخص شدن صورتش جا به جا نشد و یکم نزدیکتر عم نیومد ، ولی من ازش خوشم اومد ! فارغ از سنی که نفهمیدم چقدره و قیافه ای که نفهمیدم خطوطش به کدوم سمته ، از پسری که سوار پژو شد و از سرما دل کند خوشم اومد